به نام دانا
سلام
از اونجا که انرژی هسته ای جوبـه و حضرات عمله و داشتن جوب که من خودم سرجوبـیم (دهمونه) حق مسلم ماست در ۶۰ روز کار این جوب به پایان می رسد.
این هم عناصر فریب خورده CIA و احتما لا موساد
در تصاویر نوع کسب خبر مشهود است
به این پسره دقت کنید داره آمار میده
این هم وسایلشون برای جاسوسیه
و از اونجا که حضرات کمونیست مآب حکومت از نوع چینیش و در عین حال ناقصش فکر می کنن همه چی جوبـه شاهد انواع و اقسام این گونه طرح ها بیشتــر خواهیم بود به امید خدا
مشکل کار نیست گفتاره، می خوای هر غلطی بکنی واس دزدی هات مردیکه قاچاقچی بکن، اسم دین رو وسط نیار
دعام کنید.
بسم الدائم
سلام
تلنگر می زند بر شیشهها سرپنجه باران
نسیم سرد می خندد به غوغای خیابانها
دهان کوچه پر خون میشود از مشت خمپاره
فشار درد میدوزد لبانش را به دندانها
زمین گرم است از باران خون امروز
زمین از اشک خونآلوده خورشید سیراب است
ببین آن گوش از بُن کنده را در موج خون مادر
که همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
که باران بلا میباردت از آسمان بر سر
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
که باران بلا میباردت از آسمان بر سر
در ماتمسرای خویش را بر هیچکس مگشا
که مهمانی بغیر از مرگ را بر در نخواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
زمین گرم است از باران بیپایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینهها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
که قلب آهنین حلقه هم آکنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
که باران بلا میباردت از آسمان بر سر
نگاه خیره را از سنگفرش کوچهها بردار
که اکنون برق خون میتابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه میدوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
نخـواهی دید نخـواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
که باران بلا میباردت از آسمان بر سر
ببین آن مغز خونآلوده را آن پاره دل را
که در زیر قدمها میتپد بی هیچ فریادی
سکوتی تلخ در رگهای سردش زهر میریزد
بدو با طعنه میگوید که بعد از مرگ آزادی
زمین میجوشد از خون زیر این خورشید عالم سوز
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود امروز
زمین گرم است از باران بیپایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینهها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
که قلب آهنین حلقه هم آکنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
که باران بلا میباردت از آسمان بر سر
نگاه خیره را از سنگفرش کوچهها بردار
که اکنون برق خون میتابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه میدوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
نخـواهی دید نخـواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
که باران بلا میباردت از آسمان بر سر
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
دعام کنید.
بسم العادل
سلام
جیب ها پر است و شکم ها سیر.
به من چه ،چه می گذرد بر آن شکم گرسنه!
به من چه دنیا پر از درد است!
من سیرم من حرف مفت می زنم من کار بیخود می کنم
من دیوانه سیرم!!!
همین که دل ،دل خون بار ابره
همین که شب،شب قتل ستاره س
همین که بغض تو ، بغض همیشه
همین که ترس من،ترس دوباره س
به من چه سرخی میخک تو مهتاب؟
به من چه رقص نیلوفر روی آب؟
قفس بارون کابوس کبوتر!
به من چه کوچه باغ شعر سهراب؟
کنار کوچ بچه های پرسه
تو بهت رعشه و رگ ،گرد سوزن
کنار مادرک های شناور
روی سمفونی نفرین شیون
کنار فقر گل بانوی ایثار
که می فروشه تنشو تیکه تیکه
کنار مرد دریا بغض خسته
که وا می باره از هم چیکه چیکه
به من چه سرخی میخک تو مهتاب؟
به من چه رقص نیلوفر روی آب؟
قفس بارون کابوس کبوتر!
به من چه کوچه باغ شعر سهراب؟
ستیز تگرگ گلبرگه
مصاف آینه و الماسه!
پیکار کبریته و خرمن!
نبرد ارکیده و داسه!
کنار فقر گل بانوی ایثار
که می فروشه تنش رو تیکه تیکه
کنار مرد دریا بغض خسته
که وا می باره از هم چیکه چیکه
به من چه سرخی میخک تو مهتاب؟
به من چه رقص نیلوفر روی آب؟
قفس بارون کابوس کبوتر!
به من چه کوچه باغ شعر سهراب؟
ایرج جنتی عطائی
دعام کنید.