صـخره

به جرم عشق تو ام می کشند و غوغایی است ...:... تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است

صـخره

به جرم عشق تو ام می کشند و غوغایی است ...:... تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است

به نام خدا

 

شهر ِ من!

از سرِ میدون ِ ونک، تا انتهای پامنار،
از آخر نیاوران، تا پای ریلای قطار،Tehran/www.foto.ir
شهر ِ پریشون ِ منه، که داره فریاد می زنه،
توی نگاه ِ خسته ی، این آدمای بی شمار!

این آدما که لِه شدن، زیر فشار ِ زنده گی!
حتّا تو قرن ِ بیست ُ یک، این وَرا رسم ِ برده گی!
ای تو که هِی بد میاری! بگو تو چنته ت چی داری؟
بگو به جُز من غمت ُ میخوای تو شهر به کی بگی؟

فوّاره تو پارک ِ شهر، هنوز زمین گیر نشده!
نیزه زن ِ میدون ِ حُر، بعدِ یه عمر پیر نشده!
حراجی ِ کبوتر ِ ، میدون ِ مولوی هنوز!
پهلوون ِ معرکه گیر، حریف ِ زنجیر نشده!

حریص ِ عطر ِ مادرم! حریص ِ خواب ِ پشه بند!
حریص ِ عریونی ِ ماه، رو پُشت ِ بومای بُلند!
حریص ِ داد ِ پنبه زن، تو کوچه های کاگِلی!
حریص ِ قصه های دور: شاپری ِ گیسو کمند!

کوچه ی ملّی هنوزم، صدای پامُ کم داره!
آب انبار ِ بدون ِ آب، چشمات ُ یادم میاره!
من اومدم تو این هوا، نفس ر ُ تجربه کنم!
با من بیا تا ته ِ خط! بگو: آره! بگو: آره!

فوّاره تو پارک ِ شهر، هنوز زمین گیر نشده!
نیزه زن ِ میدون ِ حُر، بعد ِ یه عمر پیر نشده!
حراجی ِ کبوتر، میدون ِ مولوی هنوز!
پهلوون ِ معرکه گیر، حریف ِ زنجیر نشده!

                      یغما گلرویی

دعام کنید.


تا بیای ...

بسم المهدی

گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد   دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد 
گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار   که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد 
من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس   لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد 
فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم   که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد 
سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدم   که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد 
جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار   ور توان در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد 
گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف   چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد

هاتف 

 
دعام کنید

خودشکن آیینه شکستن خطاست...

به نام خدا

این مرد خود پرست

این دیو، این رها شده از بند=

مست مست

استاده روبه روی من و

خیره در منست

***

گفتم به خویشتن

آیا توان رستنم از این نگاه هست ؟

مشتی زدم به سینه او،

ناگهان دریغ

آئینه تمام قد روبه رو شکست.

حمید مصدق

دعام کنید.