بسم الله
سلام
امروز بر حسب اتفاق بد و صد البته براثر گناهان بی شمار یک قسمت ار فرمایشات مجری خوش تیپیشین شبکه سه رو در سینما گلخانه شنیدم که می فرمودن یک عده از بینندگان گله می کنند که چرا ما در مسابقه شما برنده نمی شویم و ایشان هم آمار ارائه فرمودند که نزدیک 1 میلیون نفر در تماسند و ما سه تا جایزه داریم و نمی شه خوب و این حرف ها، اوا... در ادامه فرمودند این نشان از همدلی شماست با ما که در تماسید و هیچکدوم هم جایزه نمی خواهید. الله اکبر.
چرا همه تو این مملکت جوکر شدن؟ چه همدلی دارن ملت؟ 3 تا جایزه گذاشتی برای 1 میلیون نفر؟!!! این یعنی فحش به جماعت ببیننده. چرا؟ چون می آی اعلام آمار می کنی که 1 میلیون ببیننده فعال داری پول تبلیغاتش رو هپلی هپو می کنی که الهی زهر مارت بشه، یک فیلم سانسوریه درب و داغون درجه صد تکراری پخش می کنی که کلی توش ما خوبیم امریکا بد داره (چهار پا خوب، دو پا بد) یه چیزی هم طلبکاری. پر رو....
یک سحر ساعت 30: 6 صبح ارق ملی و شور ایرانی سبب شد بشینم پای تلویزیون از همه کار و زندگیم بزنم که والیبال ببینم. اینقدر سانسور کردن یه مسابقه ورزشی رو که هر یه پونی که بچه ها از دست می دادند مثل باخت کل ست بود.
اصلا نشون ندین، متحجریا بدبخت بیچاره فکر کردین مردم کورن؟ ندیدن یا مثل خودتون و خانواده نداشتتون بی شعور، کی دیگه پرچم شیر و خورشید واسش مهمه ؟ کی دیگه شعار های یه سری شکست خورده واسش مهمه و کی دیگه به شعار های شما و انقلاب شکست خوردتون بها می ده؟ لنگ و پاچه لخت هم که دیگه سانسور کردن نداره که خودتون مروجشین فکر کردین هیچ کی خبر نداره؟
القصه خر خودتی یارو
چرا صدا و سیما را تحریم نکنیم؟
دعام کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جشنتون شادمانه
ای به روی و به موی، لاله و سوسن!
ای به روی و به موی، لاله و سوسن! سبزه داری نهفته در خز ادکن
سوسن تو شکسته بر سر لاله لالهی تو شکفته در بن سوسن
لب لعلت گرفته رنگ ز مرجان سر زلف ربوده بوی ز لادن
آفت جانی از دو غمزهی دلدوز فتنهی شهری از دو نرگس پرفن
هر کجا دست برزنی به سر زلف رود از خانه بوی مشک به برزن
زلف را بیهده مکاه که باشد دل عشاق را به زلف تو مسکن
خود به گردن تو راست خون جهانی کی رسد دست عاشقانت به گردن؟
نرم گردد کجا دل تو به افغان؟ که به افغان نه نرم گردد آهن
من نجویم بجز هوای دل تو تو نجویی بجز بلای دل من
نازش تو همه به طرهی گیسو نازش من همه به حجت ذوالمن
مهدیبنالحسن ستودهی یزدان شاه علمآفرین و جهل پراکن
کار گیتی از اوست جمله به سامان پایهی دین از اوست محکم و متقن
خرم آن روی، کش نماید دیدار فرخ آن دست، کش رسید به دامن
آن که جز راه دوستیش بپوید از خدایش بود هزار زلیفن
پای از جادهی خلافش برکش دست در دامن ولایش برزن
ای ولی خدای! خیز وز گیتی بیخ ظلم و بن ستم را برکن
پدری را تویی پسر که هزاران گردن بت شکست و پشت برهمن
بتگراناند و بتپرستان در دهر خیز و تنشان بسوز و بتشان بشکن
چند ای خسرو زمانه! به گیتی بیتو خاصان کنند ناله و شیون؟
به فلک بر فراز رایت نصرت خاک در چشم دیو خیره بیاکن
خیمهی عدل را بهپا کن و بنشین که ستمگر شد این زمانهی ریمن
قومی از کردگار بیخبران را جایگاه تو گشته مکمن و مسکن
تیغ خونریزی از نیام برون کن وز چنین ناکسان تهی کن مکمن
خرم آن روز کاین چنین بنشینی ای گدای در تو چرخ نشیمن!
رایت دین مصطفی بفرازی از حد ترک تا مداین و مدین
دعام کنید.